برای استفاده بهتر از سایت، به حساب تون وارد بشید
من توی این قسمت از رادیو کارنتا، میخوام بهتون یاد بدم که ما چطور میتونیم با هدفگذاری به روش اسمارت (smart)، اولین قدم برای شروع کسبوکار مون رو مشخص کنیم.
نمیتونم بگم «همیشه»؛ ولی بیشتر وقتها که یه عده از دوستان، به من مراجعه میکنن، سوالهای اصلی شون، این ئه: «کار مون رو باید چه جوری شروع کنیم؟ نمیدونیم که اصلاً چه جوری باید شروع کنیم؟ اولین قدم، چی ئه؟»
این سوالها، شاید توی ظاهر، سوالهای سادهای به نظر برسن؛ ولی خب، اگر من بخوام به هر کدوم از این سوالها جواب بدم، باید خیلی چیزها رو بررسی کنم؛ این که مثلاً اون دوست مون داره چی کار میکنه؟ دوست داره که چی کار کنه؟ به چه چیزهایی علاقه داره؟ به کدوم شون، بیشتر از بقیه، علاقه داره؟ چه نوع، کار کردنی رو دوست داره؟ چه نوع فروشی رو دوست داره؟ به چه چیزهایی دسترسی داره؟ چه امکاناتی رو داره؟ و خب، خیلی از سوالهای دیگه که باید پرسیده بشه و جواب داده بشه تا بتونیم به اون سوال اصلی برسیم که حالا، باید از کجا شروع کنیم.
برای همین، اولین قدم، چیزی نیست که من توی چند ثانیه بهتون بگم و شما هم اون رو انجام بدید و به موفقیتهای مد نظر تون برسید. برای همین، تصمیم گرفتم که چند دقیقه رو دربارهی این موضوع، باهاتون صحبت کنم.
ببینید؛ اولین قدم هر کسی، با هر کسی دیگهای فرق میکنه و در واقع، اولین قدم، چیزی ئه که هدفهای شما، اون رو مشخص میکنه. برای همین، من میخوام بهتون هدفگذاری به روش اسمارت (smart) رو یاد بدم که بتونید یه هدفگذاری خوب و درست داشته باشید تا در نهایت، به این نتیجه برسید که برای اولین قدم، چی کار باید بکنید. وقتی که ما بدونیم که هدف مون چی ئه و یه هدف درستی رو برای خودمون انتخاب کنیم، حتماً میدونیم که اولین قدم مون چی ئه؟ ولی تا زمانی که ندونیم که هدف مون چی ئه، نمیتونیم که اولین قدم و قدمهای بعدی رو مشخص کنیم.
مثلا وقتی که هدف من، این باشه که یه کسبوکار اینترنتی داشته باشم که توی اون، کفش بفروشم و چیزی هم از دنیای کسبوکارهای اینترنتی نمیدونم؛ پس، حتماً اولین قدم برای من، این ئه که آموزش ببینیم و اون رو یاد بگیریم و قدم بعدی، این ئه که مثلاً با یه تامینکنندهی کفش، صحبت کنم که بتونم کفشهای ایشون رو بفروشم و از هر فروش، یه درصد یا مبلغ ثابتی رو دریافت کنم. بعد، به مرور، قدمهای بعدی من، مشخص میشه.
ما توی هدفگذاری به روش اسمارت (smart)، پنج تا نکته و مورد رو برای هدف مون در نظر میگیریم و در واقع، اونها رو رعایت میکنیم که هر کدوم از اون موردها رو با یه حرف، مشخص میکنیم. در واقع، کلمهی SMART، مخفف پنج تا کلمهست که هر کدوم از اون کلمهها، اون نکتهها و موردها رو بهمون، گوشزد میکنن.
توی کلمهی smart حرف، S مخفف کلمهی Specific ئه و معنی «مشخص» رو میده و این رو به ما میگه که هدف ما باید دقیقاً مشخص باشه. آیا ما دقیقاً میدونیم که میخوایم چه کاری رو انجام بدیم یا دقیقاً میدونیم که چه چیزی رو میخوایم به دست بیاریم؟
کلمهی Specific در واقع، داره این رو به ما میگه که هدف ما نباید کلی باشه و نباید مبهم هم باشه؛ هدف ما باید دقیقاً مشخص باشه. مثلا اگر میخوایم که یه کسبوکار اینترنتی داشته باشیم، باید دقیقاً مشخص کنیم که چه نوع کارکسبی؟ این که «من میخوام یه کسبوکار اینترنتی داشته باشم»، یه هدف کلی ئه؛ ولی این که «من میخوام فلان کسبوکار اینترنتی رو داشته باشم» یا «من میخوام به صورت اینترنتی، عطر و ادکلن بفروشم»، به هدف مشخص ئه. یا مثلا اگر شما میخواید که تولید محتوا کنید، باید مشخص کنید که دربارهی چه چیزی میخواید باشه.
بنابراین، هدف ما باید دقیقاً مشخص باشه؛ ولی توی کلمهی smart، حرف M مخفف کلمهی Measurable ئه معنی «قابل اندازهگیری» رو میده؛ یعنی هدف ما باید جوری باشه که بتونیم اون رو اندازهگیری کنیم تا بتونیم درصد موفقیت مون رو بدونیم و بدونیم که چقدر پیشرفت کرده ایم و چقدر از کار رو انجام داده ایم و چقدر به هدف مون، نزدیک شده ایم. برای همین، باید برای هر هدف، یک یا چند تا معیار رو در نظر بگیریم که بتونیم اونها رو اندازه بگیریم. البته اون معیارها، باید واقعاً قابل اندازهگیری باشن. مثلا معیار من توی به دست آوردن درآمد ماهانه، نمیتونه میزان خوشحالی ام باشه؛ این که انقدر درآمد داشته باشم که خوشحال باشم. این معیار، معیار درستی نیست؛ چون قابل اندازهگیری نیست. مثلاً معیار من، میتونه واحد شمارش پول باشه؛ این که هدفگذاری کنم که ماهانه، کمتر از فلان میلیون تومان رو درآمد نداشته باشم.
مثلا «من باید ماهانه فروش خوبی داشته باشم»، هدف خوبی نیست؛ ولی «من باید ماهانه فلان چقدر از کالاها رو بفروشم»، یه هدفگذاری درست ئه؛ چون میتونم تعداد یا درآمد فروش رو اندازهگیری کنم. یا مثلاً اگر میخوایم که یه برنامه هفتگی برای تولید محتوا مون داشته باشیم، باید دقیقاً مشخص کنیم که چه زمانی و به چه اندازه، میخوایم که تولید محتوا کنیم. من باید بدونم که به چه اندازه میخوام که فلان کار رو انجام بدم.
حالا از توی کلمهی smart، به حرف A میرسیم که مخفف کلمهی Attainable ئه که معنی «قابل دستیابی» رو میده. این کلمه، این رو به ما میگه که هدف مد نظر مون، باید دستیافتنی باشه؛ یعنی ما باید بتونیم بهش برسیم و جوری نباشه که بلندپروازانه، رؤیایی و خیلی انگیزشی باشه. گفتن این جمله که «من، میخوام فلان کار بزرگ رو انجام بدم و میتونم»، کافی نیست. ما باید واقعاً بدونیم که آیا میتونیم به فلان هدف مون برسیم؟ زمانی میتونیم دربارهی این موضوع، به نتیجه برسیم که منابعی که در اختیار داریم رو بررسی کنیم. مثلاً آیا تواناییها، امکانات، دسترسیها، وقت و پولی که داریم، برای رسیدن به اون هدف، کافی اند؟ بنابراین، کلمهی Attainable این رو به ما میگه که باید هدفی رو بذاریم که میدونیم میتونیم بهش برسیم.
اگر زمان، پول، امکانات و استعداد رسیدن به هدفی رو نداشته باشیم، به احتمال زیاد، شکست میخوریم؛ ولی خب، این رو هم در نظر بگیرید که این حرف، به این معنی نیست که ما نمیتونیم کارهایی که غیرممکن به نظر میرسن رو انجام بدیم. این رو هر کدوم از ما، فقط خودش میتونه تعیین کنه که آیا اون هدف، براش، دستیافتی هست یا نه؟! آیا اون هدف، براش، واقعبینانه هست یا نه؟
بعضی از هدفها هستن که برای یه عده، خیلی رؤیایی به نظر میرسن؛ ولی برای یه عدهی دیگه، چیزهای خیلی سادهای اند. اگر به گذشته فکر کنیم، حتماً به این نتیجه میرسیم که خیلی از کارها بوده اند که غیر ممکن بوده اند؛ ولی یه عده، اونها رو انجام داده اند. پس، فقط خود شما هستید که میتونید تعیین کنید که آیا اون هدف، برای شما، واقعگرایانه هست یا نه؟ آیا میدونید که میتونید به هدف تون برسید یا نه؟ و آیا قبلاً شبیه به اون کار رو انجام دادهاید؟
حالا توی هدفگذاری به روش اسمارت (smart)، به حرف R میرسیم که مخفف کلمهی Relevant ئه که معنی «مرتبط» رو میده؛ یعنی آیا اون هدفی که برای خودتون گذاشته اید، به تخصص شما مرتبط هست؟ به علاقهی شما، مرتبط هست؟ آیا ویژگیها و خصوصیات فردی برای انجام اون کار رو دارید؟
البته این موضوع رو میشه توی کسبوکار هم در نظر گرفت. مثلاً فرض کنید که ما یه فروشگاه اینترنتی برای فروش پوشاک داریم و تخصص ما هم تولید و فروش پوشاک ئه. حالا آیا به نظر شما، این میتونه هدف درستی باشه که لوازم الکترونیکی رو به فروشگاه مون، اضافه کنیم؟ چیزی که اصلا به ما ربطی نداره و تخصص اش رو نداریم.
این کلمهی Relevant، این رو داره به ما میگه که ما نباید بریم سراغ کار یا هدفی که اصلاً به ما ربطی نداره و از توانایی ما، خارج ئه. واقعاً اگر همین کلمه رو توی کارکسب مون رعایت کنیم، دیگه توی کار مون، گمراه نمیشیم. کسانی که توی کسبوکار شون، همیشه از این شاخه به اون شاخه میرن، کسانی هستن که این نکته رو معمولا رعایت نمیکنن.
اما بریم سراغ حرف T که مخفف کلمههای Timely یا Time Bound یا Time Based ئه و این رو به ما میگه که هدف ما باید محدودیت زمانی داشته باشه؛ یعنی اگر هدفی رو برای خودمون مشخص میکنیم، باید مشخص کنیم که توی چه زمانی، میخوایم که اون رو انجام بدیم یا بهش برسیم. واقعاً هدفگذاری بدون زمان، یعنی از دست دادن زمان.
نکتهی دیگهای که هست، این ئه که اگر محدودهی زمانی هدف رو تعیین نکنیم، هیچ حسی بهمون دست نمیده که باید اون رو انجام بدیم و معمولا به خودمون میگیم که «یه روزی» یا «یه وقتی» اون رو انجام میدیم و به احتمال زیاد هم اون روز، به این زودیها نیست. واقعاً بعضی وقتها، آخر هر سال، تازه میفهمیم که باید توی اون سال، چه کارهایی رو باید میکردیم که نکردیم.
بنابراین، باید برای خودمون مشخص کنیم که مثلاً تا فلان موقع، باید فلان کار رو انجام بدم؛ یا اگر میخوایم که تولید محتوا کنیم، باید تا فلان موقع، تموم شده باشه و مثلاً به اندازهی 15 دقیقه، ویدیو بسازیم.
در نتیجه، وقتی که شما همهی این نکتهها رو رعایت کردید، یه هدف مشخص و واضح دارید که میدونید واقعاً قرار ئه چی کار کنید و چه چیزی رو به دست بیارید. برای همین، به نظر ام، خیلی ساده میتونید اولین قدم برای شروع کار تون رو پیدا کنید. حتی اگر اولین قدم رو هم ندونید، چون هدف تون رو میدونید، براش دست به کار میشید و یه کاری رو انجام میدید و وقتی که توی مسیر انجام اش قرار گرفتید، کمکم، چیزهای بیشتری براتون روشن میشه و قدمهای بیشتری رو میتونید مشخص کنید و خودبهخود، کارها تون جلو میره.
دیدگاه و امتیاز تون رو بذارید